آویزگنلغتنامه دهخداآویزگن . [ گ ِ ] (ص مرکب ) آنکه بهر کس درآویزد. آنکه بهر چیز درآویزد. آنکه بهر چیز تشبث کند. شَبِث . (ربنجنی ) (السامی فی الاسامی ). عَلِق . (السامی فی الاسامی ). متشبث . || مبرم (چون گدا).
هوازنلغتنامه دهخداهوازن . [ هََ زِ ] (اِخ ) نام پدر شیخ ابوالقاسم قشیری عارف معروف است . رجوع به ابوالقاسم شود.