attemptsدیکشنری انگلیسی به فارسیتلاش ها، قصد، کوشش، جستجو کردن، کوشش کردن، قصد کردن، مبادرت کردن به، تقلا کردن
اقدام به تماسcall attemptواژههای مصوب فرهنگستانمبادرت به تماس خواه برقرار شود خواه نشود متـ . اقدام به برخوانی
اقدام به دسترسیaccess attemptواژههای مصوب فرهنگستانفرایند تعامل یک یا چند کاربر با سامانۀ مخابرات برای آغاز انتقال اطلاعات