حوزۀ پیادهگردauto free zone, auto free areaواژههای مصوب فرهنگستانناحیهای که در آن، تردد خودروِ سواری عادی ممنوع است
automatonدیکشنری انگلیسی به فارسیاتوماتیک، ماشین، ماشین خودکار، ادم مکانیکی، ادم بی اراده، الت دست، ماشینی که کارهای انسان را میکند
خوددیکشنری فارسی به انگلیسیauto-, crash helmet, personally, headgear, helmet, oneself, own, proper, self, self-
به تنهاییدیکشنری فارسی به انگلیسیalone, auto-, entirely, per se, personally, proper, self-, single-handedly, singly, solely
automatonدیکشنری انگلیسی به فارسیاتوماتیک، ماشین، ماشین خودکار، ادم مکانیکی، ادم بی اراده، الت دست، ماشینی که کارهای انسان را میکند