automaticدیکشنری انگلیسی به فارسیاتوماتیک، دستگاه خودکار، خود بخود، خود کار، غیر ارادی، مربوط به ماشینهای خودکار
automaticدیکشنری انگلیسی به فارسیاتوماتیک، دستگاه خودکار، خود بخود، خود کار، غیر ارادی، مربوط به ماشینهای خودکار
خودکارautomaticواژههای مصوب فرهنگستانویژگی هر وسیلهای که بدون دخالت انسان و خودبهخود کار کند؛ عملی که بدون فکر کردن انجام شود متـ . خودبهخود * مصوب فرهنگستان اول
خودکارautomaticواژههای مصوب فرهنگستانویژگی هر وسیلهای که بدون دخالت انسان و خودبهخود کار کند؛ عملی که بدون فکر کردن انجام شود متـ . خودبهخود * مصوب فرهنگستان اول