بوفۀ سکهایautomatواژههای مصوب فرهنگستانبوفهای که در آن مشتریان میتوانند با انداختن سکه در شکاف دستگاه، در شیشهای آن را باز کنند و غذای خریداریشده را بردارند
تثبیتگر سرعتcruise control, speed control, autocruise, tempomat, cruise control automatواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای الکترونیکی که سرعت خودرو را در حدی که راننده تعیین کرده است، ثابت نگه میدارد
automateدیکشنری انگلیسی به فارسیاتوماتیک، خود کار کردن، بطور خودکار عمل کردن، خودکار بودن، بصورت خود کار در اوردن