اواغیلغتنامه دهخدااواغی . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ آغیه ، جویچه ای که برای آبیاری سوی کشت آرند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). ج ِ اوغیه و جوهری آنرا گویا جمع واغیه گرفته . (از اقرب الموارد). || شرینه که در کشتزار افتد. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
لنگرآونگanchor's aweigh/ anchor aweighواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی در عملیات لنگربرداری که در آن، لنگر از بستر دریا جدا میشود
لنگرآونگanchor's aweigh/ anchor aweighواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی در عملیات لنگربرداری که در آن، لنگر از بستر دریا جدا میشود
بالادیکشنری فارسی به انگلیسیaloft, aweigh, elevated, head, overhead, height, sur-, up , stature, superior, supra-, top, up-, upper, vertex
لنگرآونگanchor's aweigh/ anchor aweighواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی در عملیات لنگربرداری که در آن، لنگر از بستر دریا جدا میشود