balanceدیکشنری انگلیسی به فارسیتعادل، توازن، ترازو، تراز، موازنه، میزان، تتمه حساب، متعادل کردن، موازنه کردن، برابر کردن
تراز تجاری گردشگریtourism balance of trade, travel accountواژههای مصوب فرهنگستانتفاوت میان درآمد حاصل از گردشگران خارجی هر کشور و مبلغی که ساکنان آن در خارج از کشور هزینه میکنند
balanceدیکشنری انگلیسی به فارسیتعادل، توازن، ترازو، تراز، موازنه، میزان، تتمه حساب، متعادل کردن، موازنه کردن، برابر کردن
میزانیbalanceواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی در اجزای چرخان که در آن تمام نیروها و گشتاورها در تعادل هستند بهگونهای که هیچ ارتعاشی ایجاد نمیشود
balanceدیکشنری انگلیسی به فارسیتعادل، توازن، ترازو، تراز، موازنه، میزان، تتمه حساب، متعادل کردن، موازنه کردن، برابر کردن