باترازهin ballast, on ballastواژههای مصوب فرهنگستانوضعیت کشتیای که دارای ترازه است و بدون بار حرکت میکند
ترازۀ منقولshifting ballast, portable ballastواژههای مصوب فرهنگستانتکهای آهن یا کیسههای شن یا موارد مشابه قابلجابهجایی که بهعنوان ترازه در شناورهای کوچک گنجانده میشود تا شناور ترازمند شود
ماشین روکوبballast compactor, ballast consolidatorواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی برای کوبیدن و متراکم کردن پارسنگ سست از روی خط
واگن پارسنگballast wagon, ballast carواژههای مصوب فرهنگستانواگنی برای حمل و تخلیه و پخش مناسب پارسنگ بر روی بستر خط
ماشین زیرکوبballast tamper, ballast tamping machineواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی برای متراکم کردن پارسنگ از زیر ریلبند
باترازهin ballast, on ballastواژههای مصوب فرهنگستانوضعیت کشتیای که دارای ترازه است و بدون بار حرکت میکند
ترازۀ آبیwater ballastواژههای مصوب فرهنگستانآن مقدار از آب دریا که برای حفظ تعادل کشتی در مخازن کفْدوجدارۀ (jouble bottom) سینه و پاشنه یا مخازن جانبی نگهداری میشود
ترازۀ آلودهdirty ballastواژههای مصوب فرهنگستانآبی که به داخل مخازن آلوده به مواد نفتی ریخته و حمل میشود
ترازۀ پالودهclean ballastواژههای مصوب فرهنگستانآبی که به داخل مخازن نفتی کاملاً شسته و تمیزشده ریخته و حمل میشود