ballotدیکشنری انگلیسی به فارسیرای گیری، ورقه رای، رای مخفی، مهره رای و قرعهکشی، مجموع اراء نوشته، با ورقه رای دادن، قرعه کشیدن
صندوق رأیballot box1واژههای مصوب فرهنگستانصندوقی مهرومومشده که رأیدهندگان رأی خود را در آن میاندازند
بیشرأیریزیballot-box stuffing, ballot stuffingواژههای مصوب فرهنگستانتقلب در رأیگیری از راه پرکردن صندوق با آرای غیرواقعی متـ . پرکردن صندوق
رأیگیری مخفیballot2, secret voting, ballot box2, secret ballotواژههای مصوب فرهنگستانرأیگیری یا رأیدهی بهصورت پنهان متـ . رأیدهی مخفی
ballotدیکشنری انگلیسی به فارسیرای گیری، ورقه رای، رای مخفی، مهره رای و قرعهکشی، مجموع اراء نوشته، با ورقه رای دادن، قرعه کشیدن
رأیگیری مخفیballot2, secret voting, ballot box2, secret ballotواژههای مصوب فرهنگستانرأیگیری یا رأیدهی بهصورت پنهان متـ . رأیدهی مخفی
رأی ترجیحیpreferential vote, preferential ballotواژههای مصوب فرهنگستانرأیی که رأیدهندگان براساس اولویت مورد نظر خود به چند نامزد میدهند
رأی غایبانabsentee vote, absentee ballotواژههای مصوب فرهنگستانرأی کسانی که به دلایل مجاز نمیتوانند در روز انتخابات در پای صندوق رأی حاضر شوند
رأیگیری مشترکjoint ballotواژههای مصوب فرهنگستانرأیگیری در نشستی که نمایندگان هر دو مجلس قانونگذاری در آن حضور دارند