bankedدیکشنری انگلیسی به فارسیبانکدار، در بانک گذاشتن، کپه کردن، بلند شدن بطور متراکم، بانکداری کردن، روی هم انباشتن
ضیافتدیکشنری فارسی به انگلیسیbanquet, dinner, feast, fete, fête, formal, function, gala, luau, reception