باند پایهbasebandواژههای مصوب فرهنگستانشکلی از مدولهسازی که در آن نشانکهای دادهها بهطور مستقیم و بدون تقسیم بسامد در رسانۀ انتقال تپبندی میشوند
بازبانلغتنامه دهخدابازبان . (اِ مرکب ) بازبار. بازبام . نگاهدارنده ٔ باز. رجوع به بازبار (بازیار) و شعوری ج 1 ورق 180 شود.
باسبیانلغتنامه دهخداباسبیان . [ س ِ ] (اِخ ) از قرای بلخ است . (مراصد الاطلاع ) (مرآت البلدان ج 1 ص 160).
بزبانلغتنامه دهخدابزبان . [ ب ُ ] (ص مرکب ، اِمرکب ) محافظ بز. نگهبان بز. || (اِخ ) عیوق را بزبان خوانند. (از التفهیم از یادداشت دهخدا). || نام محله ای به مرو. (یادداشت دهخدا).