بیدل، بیدلفرهنگ مترادف و متضاد۱. دلباخته، دلداده، شیدا، دلرمیده، شیفته، ، رمیدهدل، مفتون، عاشق ≠ دلدار، دلبر ۲. آزرده ۳. افسرده، دلتنگ ≠ پرنشاط ۴. ترسو، جبون، کمدل ≠ دلیر، پردل
پودللغتنامه دهخداپودل . [ ] (اِخ ) قریه ای به نوزده فرسنگی مشرقی بستک در فارس . (فارسنامه ٔ ناصری ). و بستک قصبه ٔ ناحیه جهانگیریه در مشرق شهر لار (فارس ) است . (فارسنامه ٔ ناصری ).
بیدللغتنامه دهخدابیدل . [ دِ ] (ص مرکب ) (از: بی + دل ) که دل ندارد. (یادداشت مؤلف ). دل از کف داده :بت من جانور آمد شمنش بیدل و جان منم او را شمن و خانه ٔ من فرخارست . بوالمعشر.بدانی گر چو من بیدل بمانی فغان از من بگیتی بیش خوانی ... <p class="a
گودوللغتنامه دهخداگودول . (اِخ ) (سنت ...) (650 - 712 م .). سرپرست و حامی بروکسل که در نزدیکی آلوست متولد شد.