وفللغتنامه دهخداوفل . [ وَ ] (ع اِ) چیزی اندک . || (مص ) برکندن پوست چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
اتفاق افتادندیکشنری فارسی به انگلیسیbe, befall, betide, develop, fare, happen, light, occur, transpire