بولولغتنامه دهخدابولو. (اِ) به لغت یونانی ، بسیار باشد که عربان ، کثیر خوانند. (برهان ) (آنندراج ). مأخوذ از یونانی . بسیار وکثیر و زیاد. (ناظم الاطباء). یونانی پولو (بسیار). (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
بالوفرهنگ فارسی عمیدآزخ؛ ازخ؛ زگیل: ◻︎ ای عشق ز من دور که بر من همه رنجی / همچون ز بر چشم یکی محکم بالو (شاکر: شاعران بیدیوان: ۴۸).
بالفلغتنامه دهخدابالف . (اِخ ) (مایکل ویلیام ) آوازخوان و آهنگساز ایرلندی که به سال 1808 م . در دوبلین بدنیا آمد و در 1870 م . درگذشت . او از کشورهای ایتالیا و فرانسه و آلمان و روسیه دیدن کرد و در همین سفرها اپراهای خود را نو
بالولغتنامه دهخدابالو. (اِ) دانه ٔ سخت که بر اعضای آدمی برآید و مسه نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ). آژخ . زگیل . (یادداشت مؤلف ). ثؤلول گویند به تازی . (فرهنگ اسدی ). اژخ و آن دانه های سخت باشد که در اعضای آدمی بر می آید و درد نمی کند. (آنندراج ) (برهان قاطع). ژخ . (شرفنامه ٔ منیری ). در بعضی از
بالولغتنامه دهخدابالو. (اِخ ) (شیخ بالوی آملی ) از مشایخ صوفیه و پیر شیخ خلیفه ٔ سبزواری بوده است . خواندمیر آرد: شیخ خلیفه (مقتول در 726 هَ . ق .) در اوایل حال به مازندران دست ارادت به شیخ بالوی آملی داده بود، و بعد از چندگاه در عقیده ای که به شیخ بالو داشت