Bellدیکشنری انگلیسی به فارسیبل، ناقوس، سرستون، زنگ زنگوله، زنگ اویختن به، دارای زنگ کردن، کم کم پهن شدن
billدیکشنری انگلیسی به فارسیلایحه، قبض، اسکناس، صورت حساب، لایحه قانونی، برات، منقار، نوک، سند، فرمان، سیاهه، نوعی شمشیر پهن، نوک بنوک هم زدن، صورتحساب دادن
خم زنگدیسbell-shaped curveواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خم فراوانی متقارن برای متغیر تصادفی پیوسته که شبیه به مقطع عمودی ناقوس است