blindدیکشنری انگلیسی به فارسینابینا، پرده، چشم بند، پناه، در پوش، کور کردن، خیره کردن، درز یا راه گرفتن، اغفال کردن، کور، بی بصیرت، عاجز، تاریک، غیر خوانایی، نا پیدا، هر چیزی که مانع عبور نور شود
برچسبزنی زیستمحیطیeco-labelling, environmental labellingواژههای مصوب فرهنگستانتأیید مطابقت یک محصول با یکی از مشخصههای تدوینشدۀ زیستمحیطی