بمیرلغتنامه دهخدابمیر. [ ب ِ ] (فعل امر) امر از مردن است که گاه به صورت نفرین و دشنام به کار می رود و توان آن را در شمار اصوات آورد: بمیر؛ خفه شو. ای بمیری (در تداول عامه ). و در این بیت سعدی نیز نفرین گونه ایست : بمیر تا برهی ای حسود کاین رنجیست که از مشقت آن
کثیف کردندیکشنری فارسی به انگلیسیbefoul, besmear, besmirch, contaminate, defile, defilement, dirty, foul, mess, smear, smudge, soil, track, smirch