Bellدیکشنری انگلیسی به فارسیبل، ناقوس، سرستون، زنگ زنگوله، زنگ اویختن به، دارای زنگ کردن، کم کم پهن شدن
billدیکشنری انگلیسی به فارسیلایحه، قبض، اسکناس، صورت حساب، لایحه قانونی، برات، منقار، نوک، سند، فرمان، سیاهه، نوعی شمشیر پهن، نوک بنوک هم زدن، صورتحساب دادن
چراغ پیچگَردdynamic bending light, DBLواژههای مصوب فرهنگستانهریک از چراغهای جلو که در جهت چرخش فرمان میچرخد و پیچ جاده را روشن میکند
چراغ ثابت گردشfixed bending light, FBLواژههای مصوب فرهنگستانهریک از چراغهایی که با گردش فرمان به چپ یا راست روشن میشود و پیچ جاده را روشن میکند