blindدیکشنری انگلیسی به فارسینابینا، پرده، چشم بند، پناه، در پوش، کور کردن، خیره کردن، درز یا راه گرفتن، اغفال کردن، کور، بی بصیرت، عاجز، تاریک، غیر خوانایی، نا پیدا، هر چیزی که مانع عبور نور شود
سامانة هشدار نقطة کورblindspot warning system, blind spot monitor, blind spot detection, BSD, blind spot monitoring systemواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که وجود خودروهای دیگر را در محـدودة نقطة کور خودرو تشخیص میدهد و در صورت اقـدام راننـده به تغییر مسیر به روشهـای مختلف به او هشـدار میدهد اختـ . س. هـ . ن.
نقطه ضعفدیکشنری فارسی به انگلیسیblind spot, disadvantage, drawback, failing, foible, limitation, shortcoming, soft spot, weakness
صفحۀ بینایی 1optic disc, discus nervi opticiواژههای مصوب فرهنگستاننقطۀ کوچکی بر روی شبکیه که محل خروج تارهای عصبی منشعب از یاختههای استوانهای و مخروطی کرۀ چشم است متـ . نقطۀ کور blind spot پرز بینایی optic papilla
blindدیکشنری انگلیسی به فارسینابینا، پرده، چشم بند، پناه، در پوش، کور کردن، خیره کردن، درز یا راه گرفتن، اغفال کردن، کور، بی بصیرت، عاجز، تاریک، غیر خوانایی، نا پیدا، هر چیزی که مانع عبور نور شود
blindدیکشنری انگلیسی به فارسینابینا، پرده، چشم بند، پناه، در پوش، کور کردن، خیره کردن، درز یا راه گرفتن، اغفال کردن، کور، بی بصیرت، عاجز، تاریک، غیر خوانایی، نا پیدا، هر چیزی که مانع عبور نور شود