بلوط، لکه، لک، بد نامی، لکه دار کردن یا شدن
خون، نژاد، مزاج، نسبت، نیرو، خون گرفتن، خون جاریکردن
بطری، لکه، خال، دمل، جوش چرک دار، کورک، رنگ محو
بلات، بع بع کردن، نعره زدن، بی ملاحظه حرف زدن
بلوک
بلوخ
محل کار
inkblots، لکه جوهر یا مرکب