bearingدیکشنری انگلیسی به فارسییاتاقان، جهت، بردباری، سلوک، طاقت، وضع، رفتار، زاد و ولد، زایش، متکا، نسبت، متحمل
bearingsدیکشنری انگلیسی به فارسییاتاقان، جهت، بردباری، سلوک، طاقت، وضع، رفتار، زاد و ولد، زایش، متکا، نسبت
emboweringدیکشنری انگلیسی به فارسیدر آغوش گرفتن، پناه دادن، محصور کردن، در داربست جا دادن، در سایبان نشاندن