boxedدیکشنری انگلیسی به فارسیبسته بندی شده، بوکس بازی کردن، در جعبه محصور کردن، مشت زدن، مشت بازی کردن، در قاب یا چهارچوب گذاشتن
دستهپیستون تقویتشدهboxed rodواژههای مصوب فرهنگستاندستهپیستونی که برای تقویت آن، در دو سوی آن ورق فلزی جوش داده میشود متـ . شاتون تقویتشده
خدمات پذیرایی جعبهایboxed-lunch cateringواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خدمات پذیرایی که در آن مواد خوراکی شامل ساندویچ و سیبزمینی و میوه و دسر در جعبههای ازپیشطراحیشده گذاشته و سپس به محل مشتری رسانده میشود
ریلبند مغزمیانboxed-heart tie, rifle tie 1, target tie 1واژههای مصوب فرهنگستانریلبندی که تماماً از مغز چوب باشد و مغز آن در مرکز یا در نزدیک به مرکز آن قرار داشته باشد متـ . تراورس مغزمیان