کنغلغتنامه دهخداکنغ. [ ک ِ ] (اِ) چرک کنج و گوشه های چشم . (برهان ) (آنندراج ). چرک گوشه و کنج چشم . (ناظم الاطباء). مصحف «کیغ» = کیخ . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به همین دو کلمه شود.
کنکلغتنامه دهخداکنک .[ ک َ ن َ / ک ِ ن َ / ک ِ ن ِ ] (اِ) نوعی از گیاه باشد که از آن ریسمان تابند. (برهان ) (ناظم الاطباء). || (ص ) بخیل و خسیس . (برهان ). در شیراز مرد لئیم و خسیس و بی همت . (آنندراج ). خسیس و بخیل و تنگدست
کوژنوکلغتنامه دهخداکوژنوک . (اِ) بمعنی کوژانوک است که پره ٔ کلیدان درباغ و طویله و امثال آن باشد. (برهان ). به معنی پره ٔکلید زیرا که نوکش کژ است . (آنندراج ) (انجمن آرا). و رجوع به کوژانوک شود.