کلیلیلغتنامه دهخداکلیلی . [ ک َ ] (حامص ) تاریکی چشم باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 524) (لغت نامه ٔ اسدی یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
قلیلیلغتنامه دهخداقلیلی . [ ق ِل ْ لی لا ] (ع اِ) همه و جمله . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اخذه بقلیلاه ؛ ای بجملته . (اقرب الموارد). رجوع به قِلّیلَة شود.