لغتنامه دهخدا
شکمو. [ ش ِ ک َ ] (ص نسبی ) عبدالبطن . پرخور. شکم پرست . (ناظم الاطباء). در تداول عوام ، که بسیار خوردن دوست دارد. بسیارخوار. که همواره خوردن خواهد. شکم پرست . شکمی . شکم پرور. شکم باره . شکم پرداز. پرخوار. شکم بنده . بطن . مبطان . (یادداشت مؤلف ).رجوع به مترادفات کلمه شود.