chamberدیکشنری انگلیسی به فارسیمحفظه، اتاق، تالار، حجره، اتاق خواب، خوابگاه، خان، فشنگ خوریاخزانه، دفترکار، اپارتمان، در اطاق قرار دادن، جا دادن
chamberدیکشنری انگلیسی به فارسیمحفظه، اتاق، تالار، حجره، اتاق خواب، خوابگاه، خان، فشنگ خوریاخزانه، دفترکار، اپارتمان، در اطاق قرار دادن، جا دادن
حوضچه 1chamberواژههای مصوب فرهنگستاندر صنعت آب و فاضلاب، حوض کوچکی که واکنش معینی در آن انجام میشود