handselsدیکشنری انگلیسی به فارسیدستها، رونما، فال، شانس، هدیه، پول، دشت اول صبح، پیش قسط، بیعانه دادن، عیدی دادن، رونما دادن، دشت کردن
cancelsدیکشنری انگلیسی به فارسیلغو می شود، لغو کردن، باطل کردن، خنثی کردن، فسخ کردن، قلم زدن، خنثی نمودن
counselsدیکشنری انگلیسی به فارسیمشاوران، مشورت، رایزنی، اندرز، تدبیر، مصلحت اندیشی، مشاوره دو نفری، پند دادن، توصیه کردن، نظریه دادن