jarringدیکشنری انگلیسی به فارسیjarring، لرزیدن صدای ناهنجار، طنین انداختن، اثر نامطلوب باقی گذاردن، مرتعش شدن، تصادف کردن، ناجور بودن، نزاع کردن، تکان دادن، لرزاندن
خطای حملهcharging foul, chargingواژههای مصوب فرهنگستاندر بسکتبال، خطای بازیکن مهاجم بر روی بازیکن مدافعی که در وضعیت ایستا قرار دارد
به حساب مخاطبreverse chargingواژههای مصوب فرهنگستانخدماتی که کاربر با استفاده از آن بتواند با توافق مخاطب تمام هزینه یا بخشی از آن را به حساب مخاطب بگذارد
پیستون کمکیcharging pistonواژههای مصوب فرهنگستاندر موتورهای دوزمانه، پیستون دومی که به فشرده کردن مخلوط سوخت و هوا پیش از ورود به سیلندر اصلی کمک میکند
هواگیری محدودrestricted charging, uniform rechangeواژههای مصوب فرهنگستانمحدود کردن جریان هوایی که از لولة ترمز به منبع اصلی وارد میشود، برای پیشگیری از احتمال ورود هوای اضافه
اعلام هزینه ضمن تماسcharging information during the callواژههای مصوب فرهنگستانخدماتی که اطلاعات مربوط به هزینۀ تماس یا تغییر آن را در حین تماس در اختیار مشترک قرار دهد متـ . اعلام هزینه ضمن برخوانی
surchargingدیکشنری انگلیسی به فارسیسوپر شارژ، اضافه کردن، زیاد بار کردن، زیاد ستاندن، تحمیل کردن، زیاد پر کردن