خبقلغتنامه دهخداخبق . [ خ َ ] (ع صوت ) آوازی که از فرج زن در وقت جماع برآید. (از ناظم الاطباء). || آواز. (از منتهی الارب ).
خبقلغتنامه دهخداخبق . [ خ َ ] (ع مص ) تیز دادن . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). || حقیر و خردانگاشتن کسی را نسبت بخود: خبق فلاناً؛ به معنی خرد و حقیر دانست فلان را نسبت بخویش . (از منتهی الارب ).
خبقلغتنامه دهخداخبق . [ خ َ ب َ ] (اِخ ) یاقوت آرد: بنابر قول رهنی در ذکر خبیص کرمان ، خبق نام محلی به خبیص است . اینک قول او: «و فی ناحیتها خبق و ببق ». (از معجم البلدان ).