خوخولغتنامه دهخداخوخو. [ خ َ خ َ ] (اِ) بلغت زند، رسم و قاعده ، آیین . || شمشیر. تیغ. || قوت . توانایی . زور. || شاخه . غصن . || داربستی که استاد بنا روی آن میرود کار می کند. (ناظم الاطباء). رجوع به خو شود.
پخپخوفرهنگ فارسی عمیدفشار و مالشی که با سر انگشتان به زیر بغل یا پهلوی کسی بدهند تا به خنده آید؛ پخلوچه؛ پخلیچه؛ غلغلک.