چابک
هاب
خوبگو. (نف مرکب ) خوش سخن . خوش گفتار. سخن نکو گو. خوبگوی . رجوع به خوبگوی شود.
ویلیام حبس رنکیست
چاق و چله، چاق، گوشتالو، پهن رخسار
چاق بودن
چاک دار
چاقترین، چاق، گوشتالو، پهن رخسار