humpدیکشنری انگلیسی به فارسیقورباغه، قوز، کوهان، گوژ، پیاده روی، برامدگی گرد، قوز کردن، تروشرویی کردن، روی کول انداختن
خوبیلغتنامه دهخداخوبی . (حامص ) زیبائی . حسن .جمال . بهاء. سرسبزی . بهتری . ظرافت . (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف ). مقابل زشتی . قشنگی : خود ترا جویدهمه خوبی و زیب همچنان چون نوجبه جوید نشیب . رودکی .سوگند خورم کز تو برد حورا