سمیزلغتنامه دهخداسمیز. [ س َ ] (اِ) به معنی دعا باشد که در برابر نفرین است . (برهان ) (آنندراج ). از لغت دساتیری است . رجوع به فرهنگ دساتیر ص 253 شود.
شمزلغتنامه دهخداشمز. [ ش َ ] (مص ، اِمص ) نفرت نفس از چیزی که ناخوش دارد آنرا. (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). دوری کردن از چیزی به سبب ناخوش داشتن آن . (از اقرب الموارد).
شمشلغتنامه دهخداشمش . [ ش َ م َ ] (اِخ ) رب النوع آفتاب که معبد محتشمی داشته مشتمل بر سیصد تالار و اتاق . (از ایران باستان ج 1 ص 54) : پس در حقیقت مغان عهد ساسانی ... مهر را ستایش می کرده اند و این مه