circulatingدیکشنری انگلیسی به فارسیگردشگری، به گردش در اوردن، گردش کردن، بخشنامه کردن، بدور محور گشتن
circulatingدیکشنری انگلیسی به فارسیگردشگری، به گردش در اوردن، گردش کردن، بخشنامه کردن، بدور محور گشتن
circulatingدیکشنری انگلیسی به فارسیگردشگری، به گردش در اوردن، گردش کردن، بخشنامه کردن، بدور محور گشتن