افسر شکایاتclaims officerواژههای مصوب فرهنگستانافسر یا کارمند نظامی یا انتظامی که آموزش حقوقی دیده است و درنتیجه برای اجرای تحقیقات و بررسی شکایات مراجعان واجد شرایط است
cleansدیکشنری انگلیسی به فارسیتمیز کردن، پاک کردن، درست کردن، تصفیه کردن، زدودن، منزهکردن، تنظیف کردن
بستهبندی دردارclamshell packواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بستهبندی شامل دو بخش پلاستیکی که با اتصالی شبیه به لولا به هم وصلاند و یکی نقش درِ آن بسته را دارد