cleavesدیکشنری انگلیسی به فارسیشکاف دارد، شکافتن، پیوستن، قطع کردن، جدا کردن، شکستن، چسبیدن، تقسیم شدن، ور امدن
cluesدیکشنری انگلیسی به فارسیسرنخ، گوی، گلوله نخ، کلید، مدرک، راهنما، نشان، گره، رشته، اثر، گلوله کردن، بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن