عیب جوفرهنگ فارسی عمیدعیبجوینده؛ جویندۀ عیب دیگران؛ کسی که عیبها و بدیهای دیگران را تفحص میکند و آشکار میسازد.
عیب جوییلغتنامه دهخداعیب جویی . [ ع َ / ع ِ ] (حامص مرکب ) عمل عیبجو. ایراد عیب ها و خطاهای دیگران . (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) : نه کم زآیینه ای در عیب جویی به آیینه رها کن سخت رویی . نظامی .<b
نورشناسی تابش همدوسcoherent opticsواژههای مصوب فرهنگستانشاخهای از نورشناسی که پدیدههای مربوط به تابش همدوس در آن بررسی میشود متـ . نورشناسی همدوس