pilotدیکشنری انگلیسی به فارسیخلبان، پیلوت، خلبان هواپیما، رهبر، لیدر، راننده کشتی، چراغ راهنما، اسباب تنظیم و میزان کردن چیزی، راندن، رهبری کردن، خلبانی کردن، ازمایشی
خلبان تجاریcommercial pilotواژههای مصوب فرهنگستانخلبانی که مجاز به پرواز با هواگردهای مسافری و باری براساس قوانین مربوط است
پروانۀ خلبانی تجاریcommercial pilot’s licence, CPLواژههای مصوب فرهنگستانپروانۀ خلبانیکمی هواگردهای ترابری تجاری، خاصِ پروازهای تکنفره