coaxs، ریشخند کردن، نوازش کردن، چرب زبانی کردن، چاپلوسی کردن
کواکسی
cohesive، نوازش کردن، چرب زبانی کردن، ریشخند کردن، چاپلوسی کردن
coaxer
کواسج . [ ک َ س ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کَوسَج . (اقرب الموارد). رجوع به کوسج شود.