کباثلغتنامه دهخداکباث . [ ک َ ] (ع اِ) ثمر و بر درخت پیلو که خوب و نیک پخته و رسیده باشد.(از آنندراج ) (از منتهی الارب ). رجوع به اراگ شود.
کبادلغتنامه دهخداکباد. [ ک ِ ] (ع مص ) رنج کشیدن و تحمل کردن کاری . (از اقرب الموارد). رنج کاری کشیدن و سختی دیدن . (از منتهی الارب ).
کبادلغتنامه دهخداکباد. [ ک ُ ] (ع اِ) درد جگر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (غیاث ) (آنندراج ). و فی الحدیث : الکباد من الغب ّ. (اقرب الموارد) : و ضعیفی و درد جگر را (به تازی ) کباد گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).