cockدیکشنری انگلیسی به فارسیخروس، چخماق تفنگ، پرنده نر، کج نهادگی کلاه، الت ذکور، کج نهادن، یک وری کردن، بالا بردن، گوش ها را تیز و راست کردن
خروس بالغcockواژههای مصوب فرهنگستانپرندۀ نر بالغ اهلی اختهنشدۀ متعلق به سردۀ ماکیان (Galus) و راستۀ ماکیانسانان
کیک فنجانیcup cake, fairy cake, patty cakeواژههای مصوب فرهنگستانکیک اسفنجی کوچک و گردی که در قوطیهای مسی جداگانه یا قالبهای کاغذی پخته میشود
کیک اسفنجیsponge cakeواژههای مصوب فرهنگستانکیک متخلخل و سبک تهیهشده از آرد خودورا و شکر و تخممرغ زده و طعمدهندهها
لنگرآویختهA-cockbill, anchor A-cockbill, cockbillواژههای مصوب فرهنگستاندر نیمکرۀ شمالی، لنگر سینۀ چپ کشتی که به دلیل وزش و جهت بادها بیشترین کاربری را دارد
اتاقک شیشهایglass cockpit, glass CRT cockpitواژههای مصوب فرهنگستاننوعی اتاقک خلبان که در آن بهجای آلات دقیق عقربهای از نمایشگر استفاده میشود
جوجهخروسcockerelواژههای مصوب فرهنگستانپرندۀ اهلی نر تازهبالغ متعلق به سردۀ ماکیان (Galus) و راستۀ ماکیانسانان