combineدیکشنری انگلیسی به فارسیترکیب کردن، کمباین، ماشین درو وخرمنکوبی، مخلوط کردن، باهم پیوستن، متحد شدن، امیختن ترکیب شدن
باریکهآمیزbeam combinerواژههای مصوب فرهنگستانابزاری اپتیکی برای درهمآمیختن دو باریکۀ نور در یک راستا
باریکهآمیزbeam combinerواژههای مصوب فرهنگستانابزاری اپتیکی برای درهمآمیختن دو باریکۀ نور در یک راستا