commonدیکشنری انگلیسی به فارسیمشترک، متداول، عام، معمولی، عمومی، عادی، مرسوم، عرفی، اشتراکی، عوام، متعارفی، مشاع، عوامانه، پیش پا افتاده، روستایی
ترابردیکشنری فارسی به انگلیسیcarrier, common carrier, shipper, transport, transportation, vehicle, vehicular
commonدیکشنری انگلیسی به فارسیمشترک، متداول، عام، معمولی، عمومی، عادی، مرسوم، عرفی، اشتراکی، عوام، متعارفی، مشاع، عوامانه، پیش پا افتاده، روستایی
uncommonدیکشنری انگلیسی به فارسیغیر معمول، نادر، غیرمعمول، غیر عادی، کمیاب، غیر متداول، غیر معمولی، غریب