همسازی با بَعدforward compatibility, upward compatibilityواژههای مصوب فرهنگستاننرمافزار یا سختافزاری که با سامانههای بعدی همسازی داشته باشد
همسازی با قبلbackward compatibility, downward compatibilityواژههای مصوب فرهنگستاننرمافزار یا سختافزاری که با سامانۀ قبلی همسازی داشته باشد
سازگاری 2compatibility 1واژههای مصوب فرهنگستانحالت یا توانایی حضور دو ماده در کنار هم در یک مخلوط، بدون اثر نامطلوب
همسازیcompatibility 2واژههای مصوب فرهنگستانقابلیت یک افزاره یا برنامه یا داده که آن را برای کار با یک رایانه یا افزاره یا برنامۀ دیگر مناسب میسازد
سازگاری کالاهاcompatibility of goodsواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن بتوان کالاهای مختلف را در یک انبار بارگیری کرد متـ . سازگاری compatibility
سازگاریدیکشنری فارسی به انگلیسیadaptation, agreement, accordance, coincidence, compatibility, concord, congeniality, consistency, correspondence, harmony, modus vivendi, orientation, pliability, rapport, tolerance, tune, unity
بافتسازگاریhistocompatibilityواژههای مصوب فرهنگستانتوانایی جانشین شدن بافتی به جای بافتی دیگر بهنحویکه به دفع آن منجر نشود
زیستسازگاریbiocompatibilityواژههای مصوب فرهنگستان[شیمی، مهندسی بسپار] سازگاری فراورده با شرایط زیستی و نداشتن اثر سمی و آسیبزا [علوم دارویی] سازگاری فراوردۀ دارویی با شرایط زیستی و نداشتن اثر سمی و آسیبزا متـ . زیسازگاری