کوناللغتنامه دهخداکونال . (اِ مرکب ) (از: کون ، بن + آل ، حرف نسبت ) در اصطلاح بنایی ، بن برون سوی دیواری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کیغاللغتنامه دهخداکیغال . (ص ) جماشی بود. آن که پنهانک دوست را بیند گویند کیغالکی کرد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 330). رجوع به کنغال و کنغالگی شود.