connectorواژهنامه آزادگیرَک. زبانزدِ تَشنیکی (فنی). هم connector و هم socket را در پارسی می شود گیرَک نامید. آنها دیسه های (شکل های) گوناگون و نر و ماده دارند.
پییاختۀ رابطinterneuron, connector 2, connector neuron, internuncial neuronواژههای مصوب فرهنگستانهر یاختۀ عصبی که حسی و حرکتی نباشد، اما یاختههای عصبی را در دستگاه عصبی مرکزی به یکدیگر متصل کند
چپقی شمعspark plug cap, spark plug connector, plug lead connector, plug capواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای که سیم شمع را به شمع اتصال میدهد
اتصال بافهcable connectorواژههای مصوب فرهنگستاناتصالدهندهای که برای وصل شدن به سر آزاد سیم یا بافه/کابل به کار میرود متـ . اتصال کابل
اتصالدهندهconnector 1واژههای مصوب فرهنگستانافزارهای که نقش میانای فیزیکی را برای بافهها/ کابلهایی مثل بافه/ کابل نوری و هممحور ایفا میکند
socketواژهنامه آزادگیرَک. زبانزدِ تَشنیکی (فنی). هم connector و هم socket را در پارسی می شود گیرَک نامید. آنها دیسه های (شکل های) گوناگون و نر و ماده دارند.
اتصال بافهcable connectorواژههای مصوب فرهنگستاناتصالدهندهای که برای وصل شدن به سر آزاد سیم یا بافه/کابل به کار میرود متـ . اتصال کابل
اتصالدهندۀ مادهfemale connectorواژههای مصوب فرهنگستاناتصالدهندهای که اتصالهای آن درون حفرهای تعبیه شده است و اتصالدهندۀ نر به درون این حفره فرومیرود و اتصالهایشان به هم وصل میشود؛ هدف از این سازوکار، ایجاد اتصال الکتریکی محکم و مطلوب بین اتصالدهندۀ نر و ماده است
اتصالدهندۀ نرmale connectorواژههای مصوب فرهنگستاناتصالدهندهای متناظر با اتصالدهندۀ ماده که زائدۀ برجستۀ آن درون حفرۀ اتصالدهندۀ ماده قرار میگیرد تا اتصال الکتریکی مطلوبی ایجاد شود