جورفلغتنامه دهخداجورف . [ ج َ رَ ] (ع اِ) خر. || شترمرغ نر. (منتهی الارب ). رجوع به جورق شود. || اسب تاتاری تیزرو. || سیل که همه چیز را ببرد. (منتهی الارب ).
کوربلغتنامه دهخداکورب . [ ک َ / کُو رَ ] (اِ) معرب آن جورب است . (المعرب جوالیقی ). رجوع به جورب ، گورب و جوراب شود.