coupleدیکشنری انگلیسی به فارسیزن و شوهر، زوج، جفت، دوتا، نر و ماده، جفت شدن، جفت کردن، وصل کردن، بهم بستن، پیوستن، جماع کردن، عمل امتزاج و جفت کردن
جفتنیروcoupleواژههای مصوب فرهنگستاندو نیروی موازی با اندازههای یکسان و جهتهای مخالف که در دو نقطه و در دو امتداد متفاوت بر جسم وارد میشوند
couplesدیکشنری انگلیسی به فارسیزوج ها، زوج، زن و شوهر، جفت، دوتا، نر و ماده، جفت شدن، جفت کردن، وصل کردن، بهم بستن، پیوستن، جماع کردن، عمل امتزاج و جفت کردن
couplesدیکشنری انگلیسی به فارسیزوج ها، زوج، زن و شوهر، جفت، دوتا، نر و ماده، جفت شدن، جفت کردن، وصل کردن، بهم بستن، پیوستن، جماع کردن، عمل امتزاج و جفت کردن
جفت گالوانیgalvanic coupleواژههای مصوب فرهنگستانزوجی رسانا و نامشابه که در یک برقکاف با هم تماس الکتریکی دارند