crossedدیکشنری انگلیسی به فارسیعبور کرد، گذشتن، عبور کردن، قطع کردن، تقاطع کردن، قلم کشیدن بروی، روبرو شدن، دورگه کردن، تلاقی کردن، پیوند زدن، کج خلقی کردن
سرچلیپای سکانrudder crossheadواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای فلزی که تقریباً بهصورت عرضی به سر محور سکان متصل میشود و اتصالات سکانافزار به آن وصل میشود