cuesدیکشنری انگلیسی به فارسینشانه، صف، چوب بیلیارد، اشارت، ایماء، ردیف، سخن رهنما، اشاره کردن، راهنمایی کردن، با چوب بیلیارد زدن، صف بستن
مسابقۀ دانستنیهاquiz show, quiz programواژههای مصوب فرهنگستانمسابقهای تلویزیونی که در آن میزان اطلاعات عمومی یا تخصصی شرکتکنندگان با طرح پرسشهایی سنجیده میشود
rescuesدیکشنری انگلیسی به فارسینجات می دهد، نجات، رهایی، خلاصی، فراغت، نجات دادن، رهانیدن، رهایی دادن، خلاص کردن